تویی دریای بی پهنای خلقت
1439
13
- ذاکر: مجتبی رمضانی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: امام حسین (ع) , قاسم بن الحسن (ع)
- مناسبت: شب ششم محرم
- سال: 1401
تویی دریای بی پهنای خلقت ما نمت هستیم
تو بیش از ظرفیتهای وجودی ما کمت هستیم
ملالی نیست، ما را حبس کن در پیلهی داغت
که این پروانه بودن را بدهکار غمت هستیم
به جز گریه گدای خانهات چیزی نمیخواهد
دو سکه اشک هم کافی است، لنگ درهمت هستیم
اگرچه اشک ما مشکی برایت پر نخواهد کرد
اقلاً دلخوشیم از اینکه گاهی مرهمت هستیم
تمام آسمانها تکهای از بیرقت هستند
به هرجا میرویم انگار زیر پرچمت هستیم
خوشامدگویی هر گریه کن با حضرت زهراست
به مادر جان بگو دلتنگ خیرمقدمت هستیم
فقط کافی است تا لب تر کنی، پای تو میمیریم
به قول لاتهای با مروت آدمت هستیم
نفهمیدیم آخر، یک حصیر کهنه کافی بود
کماکان فکر طرز جمع جسم درهمت هستیم
جلوهی روی پنجتن قاسم
ابن ابن اباالحسن قاسم
ماه رخسار انجمن قاسم
سرو خوش قامت حسن قاسم
ذکر من وقت پر زدن قاسم
کیست این نوجوان؟ قرار حسن
وارث عزت و وقار حسن
در دردانهی تبار حسن
ماه در گردش مدار حسن
حسن خانهی حسن، قاسم
در جلالت به کبریا رفته
صولتش هم به مصطفی رفته
هیبتش هم به مرتضی رفته
در کرامت به مجتبی رفته
با حسین است هم وطن، قاسم
باد وقتی که برآن حلقهی گیسو افتاد
سنگ باران شد و میدان به هیاهو افتاد
سنگ احساس ندارد که یتیمی سخت است
سنگ آنقدر به او خورد که از رو افتاد
نه توانیست به دست و نه رکابیست به پا
نیزهای خورد از این سو و از آن سو افتاد
به زمین خورد ولی زیر لبش زهرا گفت
راه یک نیزه همان لحظه به پهلو افتاد
ناگهان از زیر سم اسبها
نالهای برخواست زیر دست و پا
از جدال تن به تن بردار دست
ای عموجان استخوانهایم شکست
تو بیش از ظرفیتهای وجودی ما کمت هستیم
ملالی نیست، ما را حبس کن در پیلهی داغت
که این پروانه بودن را بدهکار غمت هستیم
به جز گریه گدای خانهات چیزی نمیخواهد
دو سکه اشک هم کافی است، لنگ درهمت هستیم
اگرچه اشک ما مشکی برایت پر نخواهد کرد
اقلاً دلخوشیم از اینکه گاهی مرهمت هستیم
تمام آسمانها تکهای از بیرقت هستند
به هرجا میرویم انگار زیر پرچمت هستیم
خوشامدگویی هر گریه کن با حضرت زهراست
به مادر جان بگو دلتنگ خیرمقدمت هستیم
فقط کافی است تا لب تر کنی، پای تو میمیریم
به قول لاتهای با مروت آدمت هستیم
نفهمیدیم آخر، یک حصیر کهنه کافی بود
کماکان فکر طرز جمع جسم درهمت هستیم
جلوهی روی پنجتن قاسم
ابن ابن اباالحسن قاسم
ماه رخسار انجمن قاسم
سرو خوش قامت حسن قاسم
ذکر من وقت پر زدن قاسم
کیست این نوجوان؟ قرار حسن
وارث عزت و وقار حسن
در دردانهی تبار حسن
ماه در گردش مدار حسن
حسن خانهی حسن، قاسم
در جلالت به کبریا رفته
صولتش هم به مصطفی رفته
هیبتش هم به مرتضی رفته
در کرامت به مجتبی رفته
با حسین است هم وطن، قاسم
باد وقتی که برآن حلقهی گیسو افتاد
سنگ باران شد و میدان به هیاهو افتاد
سنگ احساس ندارد که یتیمی سخت است
سنگ آنقدر به او خورد که از رو افتاد
نه توانیست به دست و نه رکابیست به پا
نیزهای خورد از این سو و از آن سو افتاد
به زمین خورد ولی زیر لبش زهرا گفت
راه یک نیزه همان لحظه به پهلو افتاد
ناگهان از زیر سم اسبها
نالهای برخواست زیر دست و پا
از جدال تن به تن بردار دست
ای عموجان استخوانهایم شکست
نظرات
نظری وجود ندارد !