ای علی چهارم عصمت دهمین نور بی زوال سلام شاعر از تو چگونه بنویسد عقل عاجز کجا، فهم امام ما تماشا کنان بوستانیم گفتن از آن فراتر از سخن است غم ندارم به دل کنار شما حرمت سر من رای من است از تو دوریم، از تو کم گفتیم عقل بی تو به خواب غفلت ماند چرخها خورده روزگار اما نام تو در حجاب غربت ماند تو نیازی به ما نداری هیچ ما ولی بی تو سخت تنهاییم فاصله هر قدر زیاد شود آنکه محروم میشود ماییم باز هم شأن خاندانت را جامعه جامعه روایت کن حضرت هادی الامم امشب من گمراه را هدایت کن من گم کرده راه آمدهام تا به دامان تو بیاویزم تا بگیرم مسیر تقوا را از همه غیر تو بپرهیزم خستهام خسته یا ولی الله از خودم از همه گناهانم باز توبه شکسته آمدهام باز از کردهام پشیمانم هر چه گفتی معالم دین شد هر خطش هست حافظ شیعه ای شهید مجاهد مظلوم ای امام مبارز شیعه معتصم در زمان کودکیات در پی یک خیال باطل بود خواست تا منحرف شود راهت او ز شأن امام غافل بود به جنیدی سپرد آن نادان شود آموزگار قرآنت بی خبر بود که همین استاد میشود کودک دبستانت دشمن اهل بیت با نورت یکی از شیعیان عاشق شد عصر تو، روزگار آگاهی است با نگاه تو شیعه بالغ شد عشق، عطر است و پخش خواهد شد او رهاتر ز حبس و تبعید است گرچه از روزنه بتابد باز نور خورشید، نور خورشید است متوکل به دور خانهی تو کرد ممنوع هر تجمع را تو ولی باز در همان خفقان گسترش دادهای تشیع را یزید آب بر او بست، تو خرم بر آب به شاه تشنه لبان کار اشقیا کردی چه دستها که بریدی ز قبر پاک حسین به زجر و حرمله و شمر اقتدا کردی پهنهی شیعه در زمانهی تو مصر و شام و قم و خراسان شد کیست عبدالعظیم شاگردت حرمش کربلای ایران شد یا علی النقی به عشق قسم دل ما زنده است از نامت بعد ده قرن پر فراز و نشیب شیعه بالنده است از نامت متوکل کجاست در تاریخ تو کجایی امام هادی ما جامعه خوانده خوب میداند چیست معنای اعتقادی ما تو در آن سختگیری و خفقان ایستادی نماد صبر شدی عصر آمادگی غیبت بود گاه خورشید پشت ابر شدی متوکل به بزم عیاشی منکر حرمت امامت شد تو به جلوه درآمدی آنجا مجلس غافلان قیامت شد شعر خواندی و پندها دادی گفتی این تاج و تخت خواهد رفت هر کسی ظلمی کند آسان در شب مرگ سخت خواهد رفت آه از آن لحظه که در آن مجلس از خجالت زمان توقف کرد من بمیرم به آیهی تطهیر نامسلمان شراب تارف کرد لعنت الله علیه شد با او جابجا مرز بی حیاییها کربلا را خراب کرد اما زنده ماندند کربلاییها بین آن بزم تو به میدان ابتلایی شدید افتادی من گمان میکنم در آن مجلس یاد بزم یزید افتادی لب و دندان قاری قرآن ضربهی خیزران معاذالله زینب و بانوان اهل حرم بزم نامحرمان معاذالله آه ای روضهخوان ز بزم یزید بیشتر روضه با اشاره بخوان حرفی از چادر و حجاب نزن فقط از آستین پاره بخوان شده حتی کمی دروغ بگو که در آن لحظهها رباب نبود که رقیه سر بریده ندید بغل تشت زر شراب نبود جا دادهای به پرده زنان خود ای لعین خرم دلی که پردهی ایمان دریدهای من ایستاده بر سر پا و ، کسی نگفت زینب بنشین که روی خار مغیلان دویدهای