چشماتو رو هم که میذاری مینالی از درد تکراری سیری از این دنیا انگاری خانم هیجده ساله شعله با گیسوت چیکار کرده سیلی با اَبروت چیکار کرده قنفذ با بازوت چیکار کرده که اینجوری خوشحاله خانومم نیستی روزا تو کوچه تو معبر بشونی چی میگن پشت حیدر مرتضی که در قلعه کنده همسرش رو زدن پشت اون در حالا بخاطر اشکای من نرو زهرای من نرو زهرای من نرو چشمشون شور بود نظر خوردی ضرب از چندین نفر خوردی هم به دیوار هم به در خوردی بمیرم برات خانومم رو چادرت خانوم خونه افتاد جای کفش مردونه حال تو رو فضه میدونه چه کردن باهات خانوم غربت اینه برا بردن تو واسط امد چرا بردن تو پیش چشمای نامحرم شهر سلمان انداخت عبا رو تن تو میلرزه بی تو سر تا پای من نرو زهرای من نرو زهرای من نرو گرچه ضرب سیلی محکم بود دور تو چند تایی محرم بود دور من چند تا رفیقم بود ولی چهل تا منزل زینبت رو میزنن فردا دستهای سنگینه نامردا میجنگه با غصهها دردا وقتی برهنهست محمل ای بمیره برات شوهر تو کی غریب تو یا دختر تو پیرهن بی کفن رو که دوختی واس زینب بذار معجرتو ای تسکین غمه فردای من نرو زهرای من نرو حالا بخاطر اشکهای من نرو زهرای من نرو زهرای من نرو