نه حرفی می‌زنی تو این بستر

نه حرفی می‌زنی تو این بستر

[ حسین قربانچه ]
نه حرفی می‌زنی تو این بستر
نه دردِ دل می‌کنی با حیدر

سفره رو پهن می‌کنی امّا
چیزی خودت نمی‌خوری مادر

آخه نگاهی بُکُن، باهام یه حرفی بزن
گوشواره‌هات چی‌شدن ؟
بگو بدونم اَصَن

از اون روزِ کوچه از، چادرِخاکی بگو
هر چی میگم چیشده
جواب نمیده حسن

من چه کار کنم برات تا، نفسات برگرده؟
دوتا سرفه کردی زخمات، دهن وا کرده

اگه حالت خوبه، پس چرا می‌نالی ؟
(ای آنام یارالی)۴

(اگه حالت خوبه ، پس چرا می‌نالی؟ )۲
(ای آنام یارالی)4

(نه حرفی می‌زنی تو این بستر،
نه دردِ دل می‌کنی باحیدر)۲

(سفره رو پهن می‌کنی اما،
چیزی خودت نمی‌خوری مادر)۲

آخه نگاهی بُکُن، باهام یه حرفی بزن
گوشواره‌هات چی‌شدن؟
بگو بدونم اَصَن 

از اون روز کوچه از، چادرخاکی بگو
هر چی میگم چیشده ،
جواب نمیده حسن

اگه حالت خوبه، پس چرا مینالی؟
(ای آنام یارالی)4

رفتی که وایسی جلوی تابوت
خوردی به دیوارو شکافت اَبروت

لگد زدند تو موندی زیر دَر ،
چهل نفر رد می‌شدن از روت

چی بدتر از این غم و، چی بدتر از این بلا؟
من خونه بودم ولی، به فضّه گفتی بیا

ناموسِ دهری ولی، کار کشید به کجا
به روی پیکر تو، سلمان کشیده عبا

از روی دست تو قنفذ ،
نبود دست بردار

اونقدر زد با غلاف تا، بیفته از پا
مثل یه صد ساله، بعد هیجده‌سالی

(ای آنام یارالی)4

اگه حالت خوبه، پس چرا مینالی ؟
(ای آنام یارالی)4

پسرهارو مسجد فرستادی
این چیه که به دخترت دادی

هنوز که سنی ندارن امّا
فکر کفن برای اولادی

حسین و سَر می‌بُرَن
سَر و به نِی می‌زنن

لباسی که دوختی و، 
میان به زور می‌کَنَن
میره جلو میزنن

زینب و دور میکُنن
آخ که چقدر این سنان و
 خولی بد دهنن

بی‌برادر مثه حیدر، می‌جنگه زینب
(سَرِ معجر با یه لشکر، می‌جنگه زینب)۲

با همون پهلوی زخمی تو گودالی
(ای آنام یارالی)4

(علی وَ صَلی الله‌)۲
عَلی الباکینَ علی الحُسین

نظرات