تا حالا شده زمین‌گیر بشی

تا حالا شده زمین‌گیر بشی

[ حسین قربانچه ]
تا حالا شده زمین گیر بشی 
بمونی میون بستر زیاد 
تا حالا شده بخوای راه بری 
نفست بگیره بالا نیاد 

تازه فکر کن تو نفس فاصله باشه 
نفس یه خانم حامله باشه 
خانمی که توی قلبش گله باشه 

دنیا شده تیره 
زهرا از مردم مدینه دلگیره 
جوابش کردن و گفتن زود می‌میره 

فاطمه افتاده تو خونه وای، وای، وای 
دل مرتضی علی خونه وای، وای، وای

تا حالا دیدی توی کوچه‌ها 
آسمون تیره بشه، تار بشه 
یه جوری زن جوونو جوری بزنن 
هی بیوفته دست به دیوار بشه 
تازه فکر کن یه پسر بچه باهاشه 
که باید تو کوچه هی بشینه پاشه 
هر چی که بگرده گوشواره نباشه 

حسنو این کشته
رو صورت مادر جای چهار انگشته 
کی جواب حوری یه سیلی و مشته 

سیلی جاش بدجوری می‌مونه وای، وای، وای 
دل مرتضی علی خونه وای، وای، وای

تا حالا شده توی بچه‌ها
قصه‌ی یکی رو بیشتر بخوری
قصه‌ی بی کفنیش رو بخوری
وقتی پارچه واسه پیرهن می‌خری

تازه فکر کن بگذره پنجاه و چند سال
بکشن پیکرشو پایین گودال
زیر سم اسبان پیکر بشه پامال

هم سینه سنگین شد
هم با سرنیزه‌ها بالا و پایین شد
زینب گرفتار مردای بی دین شد
واویلا
.زینبش راهیه زندونه وای وای وای
دل مرتضی علی خونه وای وای وای

پیغام کربلا، به نجف برد جبرییل
یا مرتضی علی، پسری داشتی چه شد

نظرات