لب‌ها هلاکِ آب، دل‌ها ز غصه آب

لب‌ها هلاکِ آب، دل‌ها ز غصه آب

[ علی نجفی ]
لب‌ها هلاکِ آب، دل‌ها ز غصه آب
غم آمده به دل، رفته ز خیمه تاب

کرب و بلا پر از فریادِ بی‌جواب
حتی به کربلا، دیده نشد سراب

ذکر همه شده، لالا علی بخواب
وای از دل رباب، وای از دل رباب...

****

باید علم گرفت، راه حرم گرفت
راه زیارتِ ساقیِ غم گرفت

هرگز نمی‌شود، پیمانه کم گرفت
شد بسته آب وای، از غم دلم گرفت

محبوب فاطمه‌ست هرکس که دَم گرفت
وای از دل رباب، وای از دل رباب...

****

امشب شب غم است، هنگام ماتم است
دست نیاز من، در دست اصغر است

ای روضه‌خوان بخوان یک شب مرا کم است
این شعر مختصر صدها غزل کم است

هاجر چه سوزنام مشغول این دم است
وای از دل رباب، وای از دل رباب...

****
میدان پر از غبار، دل‌ها پر از شرار
از ابرِ رحمتت ای آسمان ببار

شش ماهه از نفس، افتاده بی‌قرار
شرمنده می‌شوم، زین حرف ناگوار

 دستش جدا شده سقای تک سوار
وای از دل رباب، وای از دل رباب... 

****
هنگامه شد به پا، در بین خیمه‌ها
آید خدای من، فریاد ای خدا

مادر به گریه گفت، ماه دلم بیا
با من عزیزکم، قهری؟ بگو چرا؟

شیرین‌زبان من افتادی از نوا
وای از دل رباب، وای از دل رباب...

****
سرگشته خواهرت، خشکیده حنجرت
افتاده از عطش، رو به عقب سرت

دیگر نمانده آه، نایی به پیکرت
کم کم تَرَک خورد، لب‌های  پرپرت

کم دست و پا بزن، بیچاره مادرت
وای از دل رباب، وای از دل رباب...

نظرات