داری میری تنهام میزاری نمیگی یه داداشی داری که تنهای تنها، تو این دشت و صحرا نداره بدون تو یاری نخواب روی خاکا، دیگه پاشو سقا قرار بود بری آب بیاری شبیه تنِ علیم شد تنت عبا هم ندارم برا بردنت پناهم بمون، پناه حرم نزار که اسیری بره خواهرم اینا که به مشک رحم ندارن چی به روز زینب میآرن نزار پا به خیمه بزارن رنگ من پریده این که تو دوباره بیای به خمیه دیگه بعیده دلهره گرفتم جای دخترای علی مگه مجلس یزیده خاطرت عزیزِ اما بعد تو خاک بی کسی رو سرم میریزه میشنوی صدا رو میشنوی از الان تو جمعشون صحبت... به خدا میلرزم من از این طرز نگاه شامیا میلرزم چونه میزدن... عمو عباسم کو؟ غیرتی ترین علمداری که میشناسم کو؟
حاج حامد خمسه طلاست