دیدم غدیری را که مولا سرفراز است

دیدم غدیری را که مولا سرفراز است

[ حامد خمسه ]
دیدم غدیری را که مولا سرفراز است
مَن کُنتُ مولا پرچمش در اهتزاز است

زهرا بنازد بر امیرالمومنینش
او مستِ دیداره، علی هم غرقِ ناز است

بر هر دعایی پاسخ لبّیک آید
بابِ اجابت بر دعای خیر باز است

اِکمال دینِ حق به نام مرتضی شد
گویا که مُهر یا علی پای جواز است

احمد زند آوا: اَلا یا اهلَ العالم
این حیدر است و میر و آقای حجاز است

بهر قبولِ زحمتِ راه رسالت
لبّیک آغازِ ولایت را نیاز است

حُبّ علی را هرکه دارد در دل خویش
در بارگاه قُرب، صاحب امتیاز است

او کیست؟ بیرق‌دارِ حق تا روز محشر
سلطان امیرالمومنین، حق است حیدر
****
حقّت سلامت می‌رساند یا محمد
خیل مَلک تمجید خوانَد یا محمد

دست علی را گر نگیری روی دستت
راه تو نیمه‌کاره مانده یا محمد

ابلاغِ وحدانیّت حق است حیدر
او بار بر منزل رسانَد یا محمد

هر کس که بر پیشانی‌اش نام علی خورد
حق را شفیعِ خود بداند یا محمد

هر شیعه‌اش را تا کنار حوض کوثر
آرَد سر سفره نشانَد یا محمد

گو مُنکرش را وای بر حالش خدا هم
از رحمتش او را بِراند یا محمد

او کیست؟ بیرق‌دارِ حق تا روز محشر
سلطان امیرالمومنین حق است حیدر
****
تا پای جان پابند مولای غدیریم
لبّیک‌گو بر میر و آقای غدیریم

با لطف او دریای طوفانیِ عشقم
از بیکران‌ها تا به پهنای غدیریم

گر مُسلمِ دینِ رسولُ‌الله هستم
از شیعیان با حکم و امضای غدیریم

از والِ من والاه حُبَّش روزی‌ام شد
مجنون صَهبای تَوَلّای غدیریم

با این وضوحِ محض در بیعت گرفتن
عمری‌ست در فکر معمّای غدیریم

دل‌مُرده بودم با صد و دَه بار یا هو
سرزنده از هوی مسیحای غدیریم

او کیست؟ بیرق‌دارِ حق تا روز محشر
سلطان‌امیرالمومنین حق است حیدر
****
شد خَلق دنیا با صد و دَه بار حیدر
بالاتر از بالا صد و دَه بار حیدر

در کارزار و جلوه‌ی کشفُ‌الکروبی
ذکرِ لبِ طاها صد و دَه بار حیدر

باشد گواهم تربتِ خونینِ حمزه
تسبیحِ زهرا شد صد و دَه بار حیدر

ثارالهی تثبیت در کرب‌و‌بلا شد
تکبیر عاشورا صد و دَه بار حیدر

تَهلیل حجّاج حسینی از لبانِ
شهزاده لیلا صد و دَه بار حیدر

بر روی سربند ابوفاضل نوشته
حق یارِ سقّا با صد و دَه بار حیدر

او کیست؟ بیرق‌دارِ حق تا روز محشر
سلطان امیرالمومنین حق است حیدر
****
روزی نیاید دلبر ما غم ببیند
یک لحظه‌ای در زندگی ماتم ببیند

سر تا کمر با چاه درد و دل نماید
خود را زِ بس‌که بی‌کَس و همدم ببیند

یا استخوانی در گلویش باشد عمری
یا خار در چشمان پُر شبنم ببیند

خاکم به سر با دستِ بسته بین کوچه
یک چادر خاکی در این عالم ببیند

یا ربّ زبانم لال آن روزی نیاید
ناموس خود را بین نامَحرم ببیند

گفت آن یهودی با یقینی غرق ایمان
آن قدرتِ الله را چون در ماتم ببیند

او کیست؟ بیرق‌دارِ حق تا روز محشر
سلطان امیرالمومنین، حق است حیدر

نظرات