شب جمعهست همه کرب و بلا مهماناند روضهی پیکر عریان شده را میخوانند روضهخوان فاطمه و جن و مَلَک گریاناند حسنیها ولی آشقته و سرگرداناند یک نفر نیست مدینه به کفن گریه کند لحظهای هم به غریبیِ حسن گریه کند