
زینب که محضرش قدّ افلاک تا شود حقّش نبود همسفر مستها شود آنکه علی نشسته دوزانو برابرش حقّش نبود سنگ بریزند بر سرش آنکه بقیه سجده به سبحانیاش کنند حقّش نبود دگر زندانیاش کنند آنکس که با ملائکه گفت و شنود داشت از ضربِ دستِ حرمله رویی کبود داشت آنکس که در عشیرهی خود سفرهدار بود چشمانش از گرسنگی و ضعف، تار بود