
دلتنگی غروبِ همه جمعه های من كی می رسد به صحنِ حضورت صدای من دیگر دلم برای شما پر نمی زند برگرد و بالِ تازه بیاور برای من غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم حتی نیامده است به كارت دعای من اشكت اگر به نامه ی اعمال من نبود بخشش نبود، شامل یا ربنای من یك روز، محض خاطر این چند قطره اشك وا می شود به خیمه ی سبز تو پای من با تو هوای ماه عزا چیز دیگری است ای بانی محرم و صاحب عزای من امشب میان سینه زدنها و اشكها مُهری بزن به نامه ی كرب و بلای من