روی سیاه آوردهام گرچه آهی در بساطم نیست، آه اوردهام هر چه هستم هر که بودم، بر کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود، پناه آوردهام کفن که دست مرا بست، دست تو باز است و دست باز تو یعنی، بیا در آغوشم چرا به یاد لب تشنهات، نمیمیرد مرا ببخش عزیزم، که آب مینوشم حرمله خیر نبینی، گل من نارس بود چیدنش تیر نمیخواست، نسیمی بس بود بلند مرتبه شاهی، به زحمت افتاده برای جرعهی آبی،به منت افتاده