خدا ای خدا این روزای آخرمه

خدا ای خدا این روزای آخرمه

[ سیدمهدی میرداماد ]
خدا ای خدا این روزای آخرمه
سایه‌ی اجل دیگه بالای سرمه

دارم می‌میرم زخمی تو بستر افتادم
ولی قاتلم غریبی شوهرمه

راهی نمونده پیش پام
می‌خوام دیگه برم سفر

چیزی نداشت دنیا برام
جز ماتم و خونِ جگر

می‌خوام برم پیش بابام
شکایت از دنیا کنم

می‌خوام بگم چی کشیدم
تا عقده از دل وا کنم

آه من جوان بودم مهربان بودم
با تمام این مردم مدینه

آه سهم من غم شد قامتم خم شد
آهِ تنهایی می‌کشم ز سینه

خدا ای خدا مرگمو زودتر برسون
می‌خوام بپرم دیگه من از این آشیون

کبوترم و شکسته بال و پَر من
تو یه کاری کن برم به سوی آسمون

خدا خودش تو آسمون از غم من خبر داره
همه می‌دونن که آتیش برای گل ضرر داره

یه دفعه بوی دود گرفت گل‌برگای سفید من
كی می‌دونه كه میخ چه كرد با محسن شهید من

آه از فشار در شد گلم پرپر
من گیر افتادم بین در و دیوار

آه بین اون فریاد در رو من افتاد
شد همه عالم

سوسو می‌زنم شمع میون بسترم
گریه می‌کنم به حال و روز دخترم

اگه بمونم دست و پا گیر علی‌ام
خودم می‌دونم پس بهتره كه زود برم

پهلو به پهلو می‌كنم وقتی میون بسترم
یه گوشه ای كز می‌كنه با چشم گریون دخترم

نمی‌تونم شونه كنم موی سرش رو به خدا
روزی هزار بار جون میدم پیش چشای بچه‌ها

آه جان به لب دارم خسته بیمارم
بس كه افسردم از زندگی سیرم

آه من پریشانم، ندبه می‌خوانم
روز و شب از دل الهی بمیرم

نظرات