بدجور دل شکسته‌ای و گریه می‌کنی

بدجور دل شکسته‌ای و گریه می‌کنی

[ مهدی اکبری ]
بد‌جور دلشکسته‌ای و گریه می‌کنی
از اشک چهره شسته‌ای و گریه می‌کنی

بگذار تا عبایِ تو را ما تکان دهیم
بر خاک‌ها نشسته‌ای و گریه می‌کنی

امشب به صبح امر بفرما طلوع مکن
امشب عجیب خسته‌ای و گریه می‌کنی

هیات تمام شد همه رفتند و تو هنوز
یک گوشه‌ای نشسته‌ای و گریه می‌کنی

آبی بزن به صورت مادر، زِ دست رفت
چون مادرت شکسته‌ای و گریه می‌کنی

تو خودت می‌دونی طاقت ندارم
آخه من تورو به کی بسپارمت

باورم نمی‌شه آخرین شبه
فردا این موقع دیگه ندارمت

آخه من چه‌جوری طاقت بیارم
چقدَر زود داره می‌گذره حسین

سال و ماه و روزمون تموم شده
دیگه ساعت‌های آخره حسین

فردا این موقع اگه خوردی زمین
بگو دلواپسیمو چی‌کار کنم

همتون می‌خواین برین من می‌مونم
غصّه‌ی بی‌کسیمو چی‌کار کنم

فردا این موقع سرت شلوغ میشه
فردا این موقع سرت رو می‌بَرن

فردا این موقع یواش‌یواش دیگه 
به اسیری خواهرت رو می‌بَرن

نظرات