با نیزه زد به کتف منو گوشواره برد

با نیزه زد به کتف منو گوشواره برد

[ حاج منصور ارضی ]
با نیزه زد به کتف منو گوشواره برد
همراه گوشواره کمی گوش پاره برد

بد جور کعب نی به سر کوفت نا نجیب
آن ضربه هوش از سر و جانم دوباره برد

جز آه راه چاره برایم نمانده بود
از دست من به پیش همه راه چاره بود

کوشید بلکه دست به معجر برد مرا
قدری فقط ز روسری ام کرد پاره برد

از دست و پای خواهر من زیوری کشید
زینت ز دختران حرم بی شماره برد

آتش زدن بر همه ی خیمه های ما
وقتی که ابن سعد به آنها اشاره برد

یک حرمله دوباره‌ به شش ماهه حمله کرد
وقتی که از خیام حرم گاهواره برد

از وسط شعله دختری گم گشته بود و
دامنش از سر شراره برد

از خار ها نشست بر کف پای کوچکش
جان سه ساله را اثر سنگ خاره برد

خولی چنان سر پدرم را برد و رفت
گویا برای جایزه دارالاماره برد

یا عمتی وقایع ما مثل کوچه است
آن سان که خاطرات تو تا یادواره برد

دیدم که شمر همسفر کاروان شد و
دنبال قافله همه را چون ستاره برد

گودال معراج تو شد یا حسین یا حسین
خون سرت تاج تو شد یا حسین یا حسین

خورشید گودال
مهتاب صحرا

ای جان زینب
ای جان زهرا

جانم حسین جان ۲

ازدحام و همهمه یا حسین یا حسین
آمد کنارت فاطمه یا حسین یا حسین

قومی به نیزه قومی به شمشیر 
جسمت به گودال گشته سرازیر

گودال معراج تو شد یا حسین یا حسین
خون سرت تاج تو شد یا حسین یا حسین

خورشید گودال
مهتاب صحرا

ای جان زینب
ای جان زهرا

جانم حسین جان ۲

غارت شده پیراهنت یا حسین یا حسین
بر سینه تو دشمنت یا حسین یا حسین

با چند ضربه غوغا به پا شد
آخر سر تو ذبح از قفا شد

جانم حسین جانم حسین
یا حسین یا حسین

نظرات