
دروازه عجیب، دروازه شلوغ دور و برِ ناقههامونم تازه شلوغ اون موقع صبح، اونقدر ازدحام بازار ندیدم به این اندازه شلوغ وای از این روزگار، الشام الشام چقدَر سنگ بهم خورد از رو بام جلو نامحرم افتادم من چادرِ پاره اومد زیر پاهام بهتر که بمیرم اما نریم اینطوری اسیری بهتر که بمیرم با آستینِ پاره رو بگیری دستامو ببین، پاهامو ببین این موهای نیم سوختهی کوتامو ببین روزی اومدی، تا داد میزدم آی دختر شامی بیا بابامو ببین تازیانهها رو طاقت آوردم ولی تو بزم نامحرم مُردم به غرورم برخورد اونجا که روبهرو سرِ عموم سیلی خوردم ساعتها دَم دروازهی ساعات وسط نامحرم عمّهی سادات زجر با خنده گفت نگاه کن رو نیزه داداش اکبرت عموت هم اون بالا وای بابایی درد پهلوم وای بلندم میکنن بابایی از موم عمو ندیده اگه دیدی نگی زجر مومو کشیده دیگه بریدم یه نفر نگفت که دختر شهیدم دلمو شمع مزارش کردم حرمو بهش سفارش کردم اونی که پیرهنشو غارت کرد به خدا واگذارش کردم از خدا بیخبرا من از حسین بیخبرم یه لباس کهنه هم نمونده از برادرم از بقیه بگذرم من از سنان نمیگذرم چه کرده سنان مقابل من چه با تنِ تو، چه با دل من خدای حسین رضاً برضائک چه بر سر نِی، چه در دل خاک چقدَر به تو جسارت کردن پیرهن کهنهتو غارت کردن بدن محتضرت میلرزید تا که صحبت اسارت کردن ناقههای بیجهاز محمل ما نبود حسین حقّ ما نبود بریم محلّهی یهود حسین نمیدم پیرهنتو، مال منه، مال منه، مال منه جزو اموال داداش منه، داداش منه، داداش منه آخ ببین حرمله دنبال منه، دنبال منه، دنبال منه یه جوری بیحالی انگار یه ساله توی گودالی یه جوری افتادی انگار یه سال میشه که جون دادی خونت حسین چسبیده به سُمّ مَرکب دیگه دارن صبر خواهر تو رو سر میرسونن تَه گودال بیحیایی رو به آخر میرسونن