بابا خبر داری کجا رفتم میون نامحرما رفتم نبودی چشمت روشن که با عمه شامِ بلا رفتم خندیدن به معجر پارهام بابا رقصیدن دیدن که غم دارم بابا دزدین النگو گوشوارهام بابا هیزن بابا اینا به فکر کنیزن بابا پَستن بابا یه مُشتی کافر مستن بابا حسین مَنِ الَّذی اَیتَمَنی..... بابا گوشام سه روزه سنگینه چشام دیگه نمیبینه نبودی و زَجز نامرد منو میزد از رو کینه بیمارم بدون تو از این دردام بیدارم شبا با زخمای پاهام آزارم دادن توی بازار شام برگرد بابا، میمیره دختر تو از درد بابا خستهام بابا، کبود هر دو تا دستم بابا حسین مَنِ الَّذی اَیتَمَنی.....
مداح عزیز همدانی
بسیار زیبا
خدا بهشون خیر بده
عالی
خیلی قشنگ
بسیار دلسوز