سه سالشه، همهی دنیای منه با گریههاش، کوفه رو از جا میکنه توی رگاش، خون علیه مرتضی توی کرَم، مثه عموجون حسنه ای قبیلهی حاجات، یا رقیه جان جونم توی دستات، یا رقیه جان شد لقبت بیبی توی آسمون سیدة السادات، یا رقیه جان یا رقیه... کرامتش همیشه بی معطلیه چقدر اسیر، نوهی والی ولیه همه دیدن، میون شام و کوفه که با هیبتش، شبیه جدش علیه جان فدات جان بستان، رقیه جان بیبی جان سنه قربان، رقیه جان در حوایج بنت خون خدا ای دلربای سلطان رقیه جان یا رقیه... یه عمره که، گدای درب خونشم خودم بگم، عمریه که دیوونشم دیوونهی عمو ابا الفضلشم و دیوونهی این اسم عاشقونشم دوای کل دردام، رقیه جان دلیل کل اشکام، رقیه جان فاتح درب خیبر علیه و فاتح درهای شام، رقیه جان