من خسته شدم

من خسته شدم

[ مصطفی میرزایی ]
خسته نشدی این قده دنبال من کردی
خسته نشدی تو صحرا دنبالم می‌گردی
 
من خسته شدم پاهام دیگه بی جونه نامرد
من خسته شدم آخه کی به تو گفته مردی

چشم عموم رو دور دیدی گوشواره‌هام رو دزدیدی
انقدر سنگدلی که به گریه‌هام می‌خندیدی

بابا بیا پایین از رو نیزه بابا بیا این زجر و دعوا کن 
بابا طناب دور دستامو بابا بی ازا رو دستام وا کن 

از این خسته شدی از این بی وقفه سیلی زدن 
خسته نشدی از حرف بد مرد بد دهن

من خسته شدم خودت مگه دختر نداری 
من خسته شدم سخته دیگه واسم راه رفتن 

از غم و غصه‌ها پرم 
یه عالم از تو دلخورم 

بابام بیاد بهش می‌گم 
که پا زدی به چادرم 

بابا برس به داد رقیه
بابا پریده رنگم مگه نه 

بابا بگو بازم دوسم داری
بابا هنوز قشنگم مگه نه

نظرات