ما رو به مجلس شراب با دل خون بردن

ما رو به مجلس شراب با دل خون بردن

[ امیر کرمانشاهی ]
ما رو به مجلس شراب با دل خون بردن
دستامون و بسته بودن کشون کشون بردن

چشای بی حیاشون میزد به دل شراره
صورتارو پوشوندیم با آستینای پاره

میون یک طبق بودش سر داداش من
تا خیزرون و برد بالا رقیه گفت نزن

اما یزید نامرد چوب میزد و میخندید
میون اون هیاهو رقیه داشت میلرزید
********

نظرات