باور نمی‌کنم سر بازار بردنت

باور نمی‌کنم سر بازار بردنت

[ حسین سیب سرخی ]
باور نمی‌کنم سر بازار بردنت
نامحرمان به مجلس اغیار بردنت زینب
 
از سینۀ حسین، تو را چکمه‌ای گرفت
از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت
 
پای سفر نداشتی ای داغدار درد
با یک سر بریده به اصرار بردنت
 
پهلو کبود! گریه کنان تازیانه‌ها
با خاطراتی از در و دیوار بردنت
 
فهمیده بود شمر، غرورت شکستنیست
از سمت قتلگاه علمدار بردنت
 
تو از تمام کوفه طلبکار بودی و
در کوچه‌ها  مثل بدهکار بردنت
*********

نظرات