
با این نفس نفس، نفسی ده به این نفس شاید نصیب من بشود آخرین نفس آه این نفس نفس زدنت همنفس بس است بی تو نمانده است مرا هیچ کس، بس است نُه سال با تو زندگی که برای علی کم است بختم ببین شبیه نفسهات درهم است گیسوی بچههام مرتب شده چرا؟ شانه دوباره قسمت زینب شده چرا؟ پیشت نشسته و آه کشیدند و سوختند عجل وفاتیات که شنیدند سوختند آتش به اشکهای حسن میزنی چرا؟ پیش حسین حرف کفن میزنی چرا؟ ای رو گرفته آه علی را بلند کن زینب بیا سپاه علی را بلند کن این شیشه گرچه منتظر یک تلنگر است امشب مرو که کاسهی صبر علی پر است قدری مسوز زخم نمک خوردهی علی من را ببخش یار کتک خوردهی علی بین مدینه همنفسی که علی نداشت غیر از سه پیرمرد کسی که علی نداشت با آنکه قوت همه را داشتم زدند من بودم و وای تو را پشت در زدند این غم کجا برم که تو را مردها زدند من را حلال کن که علی بود و کشتنت خانوم پس از پدر چقدر زود کشتنت طوری زدند نالهی آفاق شد بلند طوری زدند گریهی شلاق شد بلند ******* این شبا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه التماست میکنم پیشم بمون علی غریبه من که از فضه شنیدم بهتری الحمدلله در زدم دیدم خودت پشت دری الحمدلله حلالم کن، اینهمه دردو طاقت آوردی بهخاطر علی زمین خوردی میبینمت بههم میریزم اگه زهرا عجل وفاتی رو نمیخوندی اگه یه چند روز دیگه میموندی نوزده سالت میشد عزیزم (من تنها من مظلوم ازت میخوام نرو خانم) جای شکرش باقیه همین که محسنو ندیدی از گلوی پسرت تیر سه شعبه نکشیدی قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره جوری لالایی بخونم حرملههم گریهش بگیره تلاش کردم، حسین ازت بشنوه بابایی عصای دست نیزه دارایی من این پایین تو اون بالا علی بالام لالا لالا ******* خوشی ز عمر ندیده خدانگهدارت سنوبری که خمیده خدانگهدارت قرار و وعدهی ما کربلا ته گودال کنار رأس بریده خدانگهدارت