ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل مولا... رقیه جان... تو بگو عشق، من میگم رقیه میره قلبم با یه ذکر سهساله تو بگو دل، سر برات میارم دست ازت بردارم دیگه محاله، دیگه محاله محشره رقیه بهترین اسمه دختره رقیه خودش یهتنه لشکره رقیه حبلُ المتینه معجرِ رقیه تاجداری بانو، پرچمداری بانو تنها دلیل ذوق علمداری بانو شاهکاری بانو، باوقاری بانو ارث از پدربزرگته، کرّاری بانو یا رقیّه مولاتی... بنویس شاه، من حسن میخونم ای دوا درمونم شاه دو دنیا ای امیر دست و دلباز من خاطرهسازِ من، جان حسن آقا ای تَه اُبهت، زیباییِ تو آخر مَلاحت شتر جَمَلو زدی چه راحت شیر جمل تو، کلاً عسل تو در ختم غائله، تنها راه حل تو حیدر تو حیرت، کی شتر رو پِی کرد؟ سینه سپر کردی گفتی: أنا قَتلتُ یا حسن مولانا...