
ای عمو تا نالهی هَل مِن مُعینَت را شنیدم از حرم تا قتلگه، با شور جانبازی دویدم آنچنان دل بُرده از من بانگ هَل مِن ناصرِ تو کاستینم را ز دست عمهام زینب کشیدم فرصتی نیکو ز هَل مِن ناصرَت آمد بدستم تو کَرم کردی که من در قُلزم خون آرمیدم جای تکبیر اذان ظهر در آغوش گرمت بانگ مادر مادرِ زهرا در این صحرا شنیدم گرچه طفلی کوچکم امّا قبولم کن عموجان بر سرِ دست تو من قربانی شش ماهه دیدم کس نداند جز خدا کز غصهی مظلومی تو با چه حالی از کنار خیمه در مقتل رسیدم؟ دست من افتاد از تن گو سرم بر پایت اُفتد سرچه باشد؟ تیر عشقت را بهجانِ خود خریدم تا برون از خیمهگه رفتی دل من با تو آمد تو به رفتن رو نهادی من ز ماندن دل بریدم جای بابایم امام مجتبی خالیست اینجا تا ببیند من به قربانگاه تو آخر شهیدم