آمدند از بهشت بدرقه‌اش

آمدند از بهشت بدرقه‌اش

[ حاج محمود کریمی ]
آمدند از بهشت بدرقه‌اش 
مادرِ آفتاب می‌آمد
مادرِ آفتاب مابینِ 
هاله‌ای از حجاب می‌آمد

مادرِ آب بود و آینه بود
مادرِ آسمانِ اخترها
مادری که به پاش خم می‌شد
قامتِ التماسِ هاجرها

مادری که میان رویایش
آخرین نوعروس زهرا شد
چه عروسی که حوریان گفتند
سحری دست‌بوسِ زهرا شد

آمدند از بهشت بدرقه‌اش
دسته دسته فرشته‌های خدا
دیده میشد کنارِ هر قدمش
در سماوات جای پای خدا

می‌نوشتند روی تاج گلش
مادرِ ماه، مادرِ خورشید
میشد از چشم‌های او فهمید
سایه‌اش هست بر سرِ خورشید

از دعای بلندِ او دیدند
سامرا را، به روی رحلِ بهشت
نذر کردند دایه‌های جنان
که شود وقت وضعِ حملِ بهشت

نم باران زد و دعا که گرفت
نور هم مست بود و بی‌حس بود
همچو قرآن که زینتِ عرش است
کودکی روی دستِ نرگس بود

کودکی که به دستِ موجِ لبش
صد هزاران عصای موسی بود
پسری که ذبیحِ او یحیی
نفَس او مسیحِ عیسی بود

او که دارد میان مشت خودش
مُحکمات قضاوتِ داوود
آن‌ کسی که همیشه خواهد بود
مُهرِ نامش کتیبه‌ی لبِ عود

آمد آن یوسفی که می‌گفتند
چشم یعقوب را کِشد در بند
آن که می‌گفت حضرت ایّوب
از نگاهش نمی‌شود دل کَند

آمد آن که به مدح او گفتند
آیه‌ها ما خلقتَ الاِنسان را
آمد آن که زِ خاکِ پایش
آفریده خدا سلیمان را

آمد آن که عبادتش کردند
هر چه عبد و عبید و معبود است
آن که از دوری‌اش عذاب شده‌اند
هر چه فرعون هر چه نمرود است

آمد آن کس که شعله‌ی عشقش
آتشی زد به قلب ابراهیم
آن که دادند وعده‌ی او را
سیزده نورِ واجبُ‌التَعظیم

همره خضر، همره یونس
همدلِ نوح، وارث آدم
آمد آن کس که سجده‌اش کردند
انبیاء قبلِ حضرتِ خاتم

طاق نصرت برای استقبال
تا زمین با ستاره‌ها بستند
هم گلِ اشک هم گلِ صلوات
روی طاق مناره‌ها بستند

دید در بزم آسمانی‌ها
شاهدی از زمین شواهد را
چشم‌ها که پُر از مکاشفه شد
مست دیدند چشم مسجد را

مَلکی آمد و پیاله گرفت
شربتی خورد و گفت عجب شهدی‌ست
ناگهان وحی آمد از بالا
ساقی امشب فقط خودِ مهدی‌ست

مُصلحِ کل که ریشه‌ی ظلم از
سر انگشت او به‌هم خورده
او که دائم ستونِ عرشِ خدا
به توانمندی‌اش قسم خورده

چهره‌ی لَن‌‌تَرانی‌اش دارد
جذبه و هیبتِ رسولِ خدا
او که بر قامتش برازنده‌ است
زِره حضرت رسولِ خداست

آسمانِ نگاهِ او روشن
کهکشانِ پُر از مدارِ علی‌ست
در غلاف دو اَبرویش دارد
ذوالفقاری که یادگارِ علی‌ست

جای پاهای او نه که گلزار
بلکه قطعِ یقین حرم‌زار است
او که در لشکرش برای ظهور
سیصد و سیزده علمدار است

تکیه بر کعبه می‌زند روزی
تا کند از حسین خون‌خواهی
از پسِ ابر می‌شود پیدا
آفتابِ بقیه‌الله‌ای

أین الطالبُ بذُحولِ الانبیاء و ابناء الانبیاء
أین الطالبُ بِدَم المقتولِ کربلا

روز موعود در جوارِ حسین
عشق مست است، مستِ دیدن ماه
چقدر باصفاست با مهدی
دورِ شش‌گوشه روضه خواندنِ ماه

جان ما کربلاست پس قطعاً
جای پای خدا شود هر روز
بهر رجعت خوشا به‌ حال کسی که 
دلش کربلا شود هر روز

نظرات