یکه و تنها شدی، اسیر اعدا شدی دیدم که تیرت زدند، افتادی و پاشدی بابا خودم دیدم زدند، سنگی به ابروهای تو عمامه افتاد از سرت، خونی شده موهای تو نیزه زدند، چقدر اینا پست و بدند غریب گیرت آوردن و، همه به سمتت اومدند جان منی، آیهی قرآن منی هم سر و سامان منی، جان منی واویلتا... ورق ورق شد تنت، بابا کو پیراهنت زیر سُم اسباشون، به هر طرف بردنت یه عده از راه اومدن، به سمت تو عصا زنون به جای نیزه میزنن، به جسم تو زخم زبون زخم زبون، دلت رو کرده پر ز خون شمر اومده تو قتلگاه، خدا کنه بیاد بیرون شمر لعین، رو سینهی بابام نشین خنجرتو بزار زمین