کلام الله هستی که خدا کرده است منقوشت

کلام الله هستی که خدا کرده است منقوشت

[ امیر کرمانشاهی ]
کلام الله هستی که خدا کرده است منقوشت
پدر، از غصه جبرائیل گردیده سیه‌پوشت

تو وجه الله هستی، نقش رویت تا ابد باقی‌ست
کجا دستی که تواند کند با تیغ مخدوشت

تو آن شمع فروزانی که تا صبح قیامت هم
هجوم هیچ طوفانی نخواهد کرد خاموشت

هنوز ای بی‌کفن یک جان به کف در لشکرت داری
خودم با این لباس پاره خواهم شد کفن پوشت

به من گفتند دیگر رفته‌ای و بر‌نمی‌گردی
یقین دارم قرار ما نخواهد شد فراموشت

(تصور هم نمی‌کردم تو را این گونه می‌بینم
گمان کردم می‌آیی و میایم بین آغوشت)۲

پدر از حال رفتن‌های من از زخم‌هایم نیست
چنان از دیدنت مستم، شدم از ذوق مدهوشت

خجالت می‌کشم بابا بگویم که چه‌ها دیدم
بیا نزدیک‌تر گویم فقط آهسته در گوشت

کف پایم چه می‌سوزد کجایی ای عموجانم
کجایی تا بگیری باز قدری مرا بر دوشت

مخواه ای عمه تا برگردم از مرگی چنین شیرین
شراب وصل را لاجرعه می‌نوشم

بگو نوشت

نظرات