
پا پس نمیکشه همه رفتند ولی شمر که دست نمیکشه زینب رسید و گفت مادر بیا ببین دیگه نفس نمیکشه تاختند اونا که مُلک ری رو باختند بدجوری با هم دیگه ساختند تو رو توی گودی انداختند زیر و رو شدی پشت و رو شدی چه جوری با مادرت روبرو شدی بیهوا زدند با عصا زدند جلو خواهر تو با کف پا زدند ای حسین من..... بارون نیزه بود یه مسلمون برا آب دادن اصغرش نبود لب تشنه کشتنش وسط روز ولی آسمونا شدند کبود بردند تو مجلسی که مِی خوردند خیلی زینبت رو آزردند آبرو بردند پس کجاست عمو که ببینه ما شدیم با کی روبرو چشمشون زدند بی امون زدند چرا دیگه تو رو با خیزرون زدند ای حسین من.... روضهی شام بلا دشواره ای وای، ای وای جای زینب مگه تو بازاره ای وای، ای وای دق کرد خواهرت روزگار زینبت شده سیاه دق کرد خواهرت وقتی که مادرت رسید تو قتلگاه دق کرد خواهرت دختری که پر از احساسه ای وای، ای وای غصّه داره روضههاش عباسه ای وای، ای وای حق داشت جون بده وقتی تو خرابه رسید سر تو حق داشت جون بده دست زجر چرا انگشتر تو؟ حق داشت جون بده ای حسین من..... قربون صدا زدنت خیلی بیهوا زدنت حال و روی چادرمه خاک دست و پا زدنت من سر قرار اومدم توی نیزهزار اومدم از تو دل نکندم حسین با خودم کنار اومدم تا چشمم کار میکنه نیزه، نیزه، نیزه نیزه میبینم داره با تو چیکار میکنه نیزه، نیزه، نیزه نیزه میبینم گریه چشمام رو تار میکنه کی دلش اومد بزنه کی اومد لگد بزنه یه نفر یه حرفی به این شمر نابلد بزنه رو خاک داغ کربلا کشته، کشته، کشته کشته میبینم من دَفَنَ اَهلُ القُری حتی بالای نیزهها من برم کجا چه کنم؟ بعد کربلا چه کنم؟ پیکر تو جا بمونه زیر نیزهها چه کنم؟ از تشنگی دور و بر تیره، تیره، تیره تیره میبینم این ساعتهای آخر رو تیره، تیره، تیره تیره میبینم داره خون میریزه از زخم تنت آروم من فدای غربتت سیدنا المظلوم تو سر و صدا و ازدحام جمعیّت پیچیده تو مقتلت زجهی یه مظلوم بمیره مادر برات که انقدر ناخوش شدی زیر دست و پاهاشون یکی ته گودال لباست رو پرت کرد شلوغی خیمه حواست رو پرت کرد عذاب کردنت منع آب کردنت شبیه گندم ری آسیاب کردنت تمومه حسین روبرومه حسین خودت بگو که پیکرت کدومه حسین؟ ای حسین من.....
حسنیعالی

عالی