
همدست شد مِسمار بادیوار "دَرْ" در بین دود و شعله گیر افتاد مادر حال و هوای خانه یکباره عوض شد اُفتاد روی مادرِ ما، بیهوا در اینبار باید بسوزد در هوای شمع اما اینبار سوزانده پَرِ پروانه را در (درپیش رو زهرا نبود، ای بیحیا میخ)۲ در پشت در زهرا نبود ای بیحیا در (از آن زمان که مادرِ ما را زمین زد ما بچههای فاطمه قهریم با در)۲ (از پا درآوردند آخر مرتضی را)۲ دیوار، آتش، کوچه و همسایهها، در مسمار شد سَرنیزه و تیرِ سهشُعبه در کربلا باقی جونش شد عصا در (در کربلا زینب گلی گم کرده بود و )۲ میگشت در گودال دنبالِ برادر خواب دیدم تو حرمت مُقبِل با مُحتَشمِت میخونم شعر غمت یا اَیُهَالرَسول این بیسَر حسین توست زخمیِ تن حسین توست بیلشکر حسین توست یا اَیُهالرَسول ای کُشتهی گرسنه و تشنه اَبیعبدالله حُلقومت و سِپردی به دِشنه اَبیعبدالله هر دفه که صدا زدی مادر اَبیعبدالله سَنگت زدن سیاهیِ لشکر اَبیعبدالله تنها شدی و جنگیدی تنها اَبیعبدالله کُشتند تو رو مقابل زنها اَبیعبدالله لب میگزیدی و شدی مأیوس اَبیعبدالله کُشتند تو رو با غصهی ناموس اَبیعبدالله مظلوم بودی و از آب فرات محروم بودی و قلبت میتپید زنده بودی و رگ هاتو برید تنها بودی و فکر خیمهی زنها بودی و سنگت میزدند بعضیا چقدر نزدیک اومدن تشنه بودی و زیر هَجمهی دِشنه بودی و خنجر رو کشید زنده بودی و حلقوم و برید گَلوت و میبوسم رگاتو میبوسم تو رو خدا دست و پا نزن...