هر قدر محتاج اینجا با خجالت میرسد پا به پای این خجالتها به عزت میرسد کاسهها و کوزهها را بشکن اصلاً بر سرم دل همین که خُرد شد باران رحمت میرسد گریهام را دوست داری؟ گریه بهتر میکنم اشک کاری میکند آدم به جنت میرسد من مسلمانم مسلمان امیرالمومنین طفل از آقایی بابا به شهرت میرسد جای دعوا کردنم قدری در آغوشم بگیر میرسد بنده به هر جا از محبت میرسد دست ما بر رشتهی چادر نماز مادرت فاطمه راضی که باشد برگ دعوت میرسد غالباً از سوی مادر لطف بی حد میرسد غالباً از ما به مادر شر و زحمت میرسد هر زمان از چشمت افتادم حسین آمد کمک بسکه این ارباب ما خیرش به رعیت میرسد کاش بودم زیر سقف آسمان کربلا رحمت ارباب ما آنجا به غایت میرسد گرچه انگشتش بریده دستگیر عالم است منجیِ ما از تهِ گودال غربت میرسد داد میزد که نرو، فریاد میزد که نزن خواهرش تا دید شمر بیمروّت میرسد یک لباس کهنه دارد درنیاور از تنش لعنتی از خیمهی زنها غنیمت میرسد؟ ***** شبهای جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم برا تو بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچارهتر اون که دید کربلاتو چرا قهری مگر تقصیر دارم؟ بجایت بر کفم زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم بیا از نیزه پایین شیر دارم دلم میلِ دو ابروی تو دارد ببین که شانهام موی تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازهات بوی تو دارد مرا آزار با زنجیر میداد به من نان خشک با تحقیر میداد زن شامی دلم سوزاند وقتی کنارم طفل خود را شیر میداد نگفتند آه، داغ بچه دیدهاست نگفتند از بلا پشتش خمیدهاست ولی گفتند این تازه عروسان عروس فاطمه مویش سفید است فقط لالا کنم، لالا بخوابی ندارم غصه دیگر تا بخوابی از آغوشم جدا گشتی و رفتی که روی سینهی بابا بخوابی علی لای لای علی لای لای علی جان نه رحمی بر پدر نه شرم کردند بساط غارتش را گرم کردند برای آنکه راحتتر بخوابی زدند و سینهاش را نرم کردند *****