چشم خیس...

چشم خیس...

[ حسین محمدی فام ]
اینقدر این دستِ خالی را پر از گوهر مکن 
خاکِ این در، کیمیایِ ماست، آن را زر مکن

برکتت را از زمینِ اهلِ آبادی مگیر 
نهرِ دنیا را پر از آبی به جز کوثر مکن 

تا سحر در وا مکن، من هم به در سر می‌زنم 
حالِ این دیوانه‌یِ آشفته را بهتر مکن 

از همه جا بی‌خبر دیدم که دعوت بوده‌ام 
پس دگر من را اسیرِ این در و آن در مکن 

کیف کردی آمدم، فوراً بغل کردی مرا 
بنده‌یِ رسوایِ خود را طَرد تا آخر مکن 

آبرودار، آبروریزیِ عبدت را بخر 
صحبتِ پرونده‌ام را پیشِ پیغمبر مکن 

من به زهرا قول داده‌ام، زود آدم می‌شوم
طفلِ بازیگوش را شرمنده‌یِ مادر مکن

نظرات

عالیه

من به زهرا قول دادم زود آدم میشوم طفل بازیگوش را شرمنده مادر نکن

برزگربرزگر

عالی