گرچه خالی‌ست دست‌های گدا

گرچه خالی‌ست دست‌های گدا

[ حسین محمدی فام ]
گرچه خالی‌ست دست‌های گدا 
لنگ مدح شماست پای گدا
رونقی نیست در سرای گدا 
مانده جانی ولی برای گدا 

تا که آن را فدای یار کنم
و از آن کسب اعتبار کنم
 
آمدیم آفتابمان بکنی 
شد اگر انتخابمان بکنی 
از گدایان حسابمان بکنی 
سائل بوترابمان بکنی 

دخترت میزبان ما شده است
خانه لبریز از گدا شده است 

امشب از شوق بال و پر داریم 
تا سحر چشم‌های تر داریم 
دل بی‌تاب و در‌به‌در داریم 
دست بر دامنت اگر داریم 

رحمة واسعه تویی آقا
به اَبی اَنت یا ابا‌الزهرا 

با حضورت بهشت معنا شد
خاک خشک کویر دریا شد
مکه دارالعبادِ دنیا شد 
بت و بتخانه ریخت اِمحا شد
 
تو رسیدی و باز شده گره‌ها 
جلوه کردی شکست کنگره‌ها
 
یک اشاره به ماه تا کردی 
ما ه را از کمر دوتا کردی
تو در این سال‌ها چه‌ها کردی 
امّت خویش را دعا کردی
 
تا که درگیر فتنه‌ها نشوند 
از علی لحظه‌ای جدا نشوند 

همه دیدند اهمتمامت را
رسم هر روزه‌ی مدامت را
دست بر سینه احترامت را 
به درِ خانه‌اش سلامت را 

تا بدانند گلشنت زهراست 
نفس پاره‌ی تنت زهراست

شکر هستیم سائلِ درِ تو 
ریزه‌خواران لطف حیدرِ تو
نه که حیدر که روحِ پیکرِ تو 
نفسِ تو، جانِ تو، برادرِ تو
 
از تو باید ولای حیدر خواست 
چند خط مدح شیر خیبر خواست 

دل و دلبر علی، نگار علی 
سر علی، صاحب احتیار علی
فاتح محضِ کارزار علی 
مالک تیغ ذوالفقار علی 

تکیه‌گاه نبوّت است علی 
به قیامت، قیامت است علی  

با شما اهل آسمان شده‌ایم 
شهره‌ی عشق در جهان شده‌ایم 
عبد پابستِ آستان شده‌ایم 
شیعه‌ی چشم‌هایتان شده‌ایم 

شکر پامنبری شدیم همه 
شیعه‌ی جعفری شدیم همه 

همه‌ی عمر مبتلا بودی
همنشین غم و بکاء بودی 
بانیِ اشک و روضه‌ها بودی
مرثیه‌خوانِ کربلا بودی

روضه‌ی هفتگی به‌پا کردی
گریه بر شاه کربلا کردی

نظرات