نفسی تازه شد از عطر خدایی آری

نفسی تازه شد از عطر خدایی آری

[ حسین محمدی فام ]
نفسی تازه شد از عطر خدایی آری
شد عطا باز به ما فیض گدایی آری 

شد نصیب دل غم دیده صفایی آری
شد غزل خوان همه عالم به نوایی آری

شعر الهام ز سر چشمه سرمد دارد
تا که بر دل همه دم نور محمد دارد

باز ماه رجب از نور منور گشته
به شمیم قدم دوست معطر گشته

چشم در راه نبی دیده حیدر گشته 
گو خدیجه که عزیز تو پیمبر گشته

شد پیمبر به همه آنکه خدای کرم است
شد پدر بر همه آن کس که یتیم حرم است

آمد از غار پیمبر نفسش قرآن شد
قبله کعبه شد و بر تن کعبه جان شد

جان جانان شد و جانش به ره جانان شد
بعد از آن عشق به احمد محک ایمان شد

اولین مرد علی بود مسلمانش شد
و خدیجه که زن اول میدانش شد

شب مبعث شده احوال خوشی دارم من
همچون مجنون پی هر کوچه و بازارم من

گاه مجنون شده احمد مختارم من
گاه در تاب وتب حیدر کرارم من

فاش گویم که به دل هست دو سر شور و شعف
می‌پرد مرغ دلم از مکه به ایوان نجف

گر چه امشب همه جا نور خدای ازلی است
گرچه احمد همه آیات خداوند جلی است

نکته ای است که در گفتن آن شکی نیست

نمک سفره احمد همه دم نام علی است
همه جا یار نبی حضرت حیدر بوده

و علی بود که دلدار پیمبر بوده
و علی بود که در جای پیمبر خوابید

و علی بود که جز روی خدا هیچ نیدید
و علی بود که دل از همه خلق برید

و علی بود که انگشتری‌اش را بخشید
نیست بالای دو دستان علی دیگر دست

مدح حیدر چه کنم تا که خدا مداح است
مدح حیدر بشنو روی خدا دارد او

فاطمه محور اصحاب مسا دارد او
چو حسن شیر جمل شاه عطا دارد او

چو حسین پادشاه کرببلا دارد او
زینبی مرد تر از هرچه پسر دارد او
شیر مردی چو ابوالفضل قمر دارد او

نظرات

امیر طاها میرزاخانیامیر طاها میرزاخانی

عالی