ای فدای تو جن و روح و بشر وی اسیر تو این همه یکسر خانه ی جان بدون تو ویران با تو ویرانه کاخی از مرمر بس که گیراست چشم نافذ تو نمیافتد گدای تو ز نظر وقت کوبیدن سرای تو شب گاه حاجت گرفتن تو سحر کرده موسی به مدحت تو قیام بسته عیسی به خدمت تو کمر دست بوس تو سینه ی محراب پای بوس تو پله ی منبر مادرت در عفاف آمنه نام بانویی چون خدیجه ات همسر همچو حیدر برای تو داماد همچو زهرا برای تو دختر یکی از چاکران تو حمزه یکی از مخلصان تو جعفر نوه ات همچو زینب کبری هم نتیجه چنان علی اکبر هر که را سوختی شود سلمان آنکه آموختی شود بوذر شیعیان تو از طلا هستند مرتضی و تو در مثل زرگر هر که گوید که نیستی تو خدا به همان رب نمیکنم باور ای که گفتی برای امت خویش زیر این آسمان پهناور بعد من حرمتش نگه دارید مصطفی باشد و همین دختر آب غسلت هنوز جاری بود که به باب لله اش فتاد شرر جسم پیغمبری به روی زمین بین دیوار و در گلی اطهر چاره ای نیست جز شکسته شدن گیر کرده پرش به تخته ی در دختری داد میزند بابا پسری داد میزند مادر بر گوش میرسد حرا بانگ یا علی باشد شب زیارت شیر خدا علی