لب بسته‌‍ام ز هرچه به جز گفتگوی تو.

لب بسته‌‍ام ز هرچه به جز گفتگوی تو.

[ حاج علی انسانی ]
لب بسته ام ز هرچه به جز گفتگوی تو
دل شسته ام ز هرچه به جز نقش روی تو

منّت به خضر گو به سکندر کشد که من 
آب حیات جسته ام از خاک کوی تو

گر بگذری به خاکم و گویی تو را که کُشت 
فریاد خیزد از کفنم آرزوی تو

دل را ز اضطراب به هرسوی می‌کِشم
مانند قبله‌گاه بگردد به سوی تو

دیگر حسین لب به سخن وا نمی‌کند

نظرات