صدای من که رسا نیست در رثای تن تو صدای زخمی من وقف زخمهای تن تو هزار و نهصد و پنجاه زخم و یک تن یوسف به بوته داد عجب امتحان طلای تن تو ... مَحرم زینب رسیده وقت سواری بر شتر من، نه محمل و نه امامی یا تو ز جا خیز یا که اکبر و عبّاس یا که به لشکر بگو روند کناری ... با احتیاط لالهی ما را پیاده کن عبّاسجان! سهسالهی ما را پیاده کن این دختران من که بیابان ندیدهاند در عمر خویش خار مغیلان ندیدهاند ... پسر صد چاک دیدن بهتر از گم کردن دختر ... لطف خود را باز یارم کن حسین خیز از جا و سوارم کن حسین ... درهای خُلد را به رُخم وا کن و نبند پلکی بزن، بهشت علی را نشان بده یک بار بی کمک سر زانوی خود بایست بانوی من! به زانوی حیدر توان بده