نه رواقی نه گنبدی حتی سنگ قبری سر مزار تو نیست غیرمُشتی کبوتر خسته خادمی، زائری، کنار تو نیست بغضهایم کجا دخیل شوند پس ضریحت کجاست آقاجان روضهخوانها چرا نمیخوانند گریهها بیصداست آقاجان گنبدی نیست تا دلم بپرد پا به پای کبوتران شما کاش میشد که دانهای گیرم امشب از دست مهربان شما حرف گلدسته را نباید زد تا حسودان شهر بسیارند از شما خانواده آقاجان درمدینه همه طلبکارند حیف آن چاهها که حیدر کَند چقدر مادرت دعاشان کرد عوض آن همه محبتها این مدینه چه خوب جبران کرد کاش ایران میآمدی آقا نزد ما اهل بیت محترمند پیرِ مظلوم بیحرم، اینجا پسران تو صاحب حرمند کاش ایران میآمدی آقا مُلکِ ری قبلهی ولا می شد مثل مشهد برایتان اینجا مشهدُ الصادقی بنا میشد کاش ایران می آمدی آقا مردمش رأفت و حیاء دارند ریسمان دست هم نمیبندند همه دلهای با صفا دارند کاش ایران میآمدی آقا مردمش از مُغَیره بیزارند حرمت گیسوی سپیدت را در مدینه نگه نمیدارند کاش ایران میآمدی آقا نوکری تو کم ثوابی نیست همه جا از فضائلت گویند صحبت ازمجلس شرابی نیست تاب دویدن ز پی اسب ندارد طفل پیر محاسن سپید و طفل سه ساله گفتم خلیلزادهام آتش عقب کشید دستی به روی شانهی من با ادب کشید اما مردم اینجا میان رور زمین خورد مادرم رویش عبای خویش امیر عرب کشید در کربلا زمانهی غارت، غلام شمر در خیمهها ردای تنی غرق تب کشید شبهاى جمعه مادر ما داد میزند گيسو گرفت قاتل و سر را عقب کشيد بازار کوفه گريهکنان عمه جان ما از دست بچهها همه نان و رطب کشيد صحبت ز شام و هلهلهها مىکشد مرا آن لحظهای که کار به بزم طرب کشيد