سیّدی انسیّهُ الحورا صدایت می‌زند

سیّدی انسیّهُ الحورا صدایت می‌زند

[ حمید دادوندی ]
سیّدی انسیّهُ الحورا صدایت می‌زند
بین آن دیوار و در زهرا صدایت می‌زند 

دور مقتل زینب کبری صدایت می‌زند
کودکی گم کرده سقا را صدایت می‌زند
****
دوست دارم که ترک لاف کنم
خلوتی رفته اعتکاف کنم

تاشوم مُحرِم حریم دمشق
کعبه‌ی عشق را طواف کنم

سخن از کاف و ها و یا گویم
صحبت از عین و شین و قاف کنم

حرف از معنی حجاب زنم
صحبت از بانوی عفاف کنم

اولین حرف و آخرین مطلب
السلام علیک یا زینب
****
السلام ای ملیکه الدنیا
السلام ای شفیعة العقبا

السلام ای نبیره‌ی یاسین
السلام ای نتیجه‌ی طاها

السلام ای سلالة الحیدر
السلام ای سلیلة الزهرا

السلام ای حسن زپا تا سر
السلام ای حسین سرتا پا

برده ای نورعین وعین نور
تو از این پنج نور فیض حضور
****
چون که می‌رفتی ای علی رفتار
به سوی قبر احمد مختار

تا حریم رسول اکرم بود
پیشگام تو حیدر کرار

هم حسن همرهت بدی ز یمین
هم حسین از پیت شدی ز یسار

تو کجا روی ناقه‌ی عریان
تو کجا بین کوچه و بازار

خاطر عاطر تو آزردند
بین نامحرمان تو را بردند
****
پس از تو آب اگر خوردم
از این چشمان تر خوردم
گلی بودم که از هر شش جهت بر خار برخوردم

شب شام غریبانت
از این خیمه به آن خیمه 
برای هر یتیمی که سپر گشتم سپر خوردم
****
خون جگر منم
یه سال و نیمه ناله می‌زنم
هنوز جای زنجیره رو تنم، واویلا

خون جگر شدم
تو شام و کوفه دربه در شدم
با شمر و خولی همسفر شدم، واویلا
****
هزارتا غم داره کوفه 
امون از آزار کوفه
تصدق دادند به خواهر
میون بازار کوفه

وای از شام
زدند منو با دشنام
تو ملأ خاص و عام 
وای از غریبی

وای از شام
آخه نبود جای من
بزم شراب دشمن، واویلا
****
رقص شادی جلوی محمل زینب نکنید
پای سرهای بریده به زمین پا نزنید

کشتن فاطمه بین در و دیوار بس است
تازیانه به تن زینب کبری نزنید

سر مردان خدا را به سر نیزه زدید
مرد باشید دگر سنگ به زن‌ها نزنید
****
اشک سر بریده درآمد که پا گذاشت
زینب میان سلسله در مجلس یزید

دف‌ها به روی دست و کِل می‌کشید مست
مطرب میان هلهله در مجلس یزید

داغ رباب تازه شد آن لحظه‌ای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید 

بالا که رفت چوب سه ساله بلند شد
صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید

این لب هزار بار مرا بوسه داده‌است
گر میزنی مقابل دختر دگر نزن

ای چوب خیزران تو ادب کن فرو میا
خود را به جای بوسه‌ی خیر البشر مزن

دستت شکسته باد که دندان او شکست
...
****
لب پایینی تو لطمه فراوان دیده
چاره‌ای نیست ببوسم لب بالایی تو

با وفا بوده خدا خیر به راهب بدهد
شستشو داده دوچندان شده زیبایی تو

با وجود رخ خونین و به خاک آلوده
صورتی را نتوان یافت به زیبایی تو
****
نوید وصل پدر را به کاروان میداد
به ماه، ماه سر نیزه را نشان میداد

رقیه تولیت آستان رأس شریف
به ماه اذن زیارت به آسمان میداد

گرسنه بود ولی از کرامتش این بس
به دست دشمن خود رزق آب و نان میداد

قوت من لعل لب توست به نان رو نزنم
چشم و دل سیرترین دشمن این شهر منم

نام نداریم ولی شهر تصدق خور ماست
دختر شاهم و این میمنه را می‌شکنم
****
اومدم زیارتت با گریه با زاری
تو هنوزم وسط بازاری
خیلی روضه‌ی نگفته داری

همینجا بود 
تو بغل رباب سیلی خوردی
حتی میون خواب سیلی خوردی
تو مجلس شراب سیلی خوردی

(منی که سایه‌ام را اهل کوچه نمی‌دیدند
منی که شش برادر داشتم حالا نظر خوردم)

نظرات