دارم میرم از این دیار

دارم میرم از این دیار

[ محمدحسین حدادیان ]
دارم می‌رم از این دیار 
سخت می‌گیره روزگار به تو ناحق
تو زودتر از همه به من میشی ملحق

شراره می‌زنه دلت یک قلافه قاتلت با مصیبت
باید خون گریه کرد با این همه غربت

وصیّت‌ها‌مو زیر پا می‌ذارند
این‌ها چشم دیدن ما رو ندارند

برا سوزوندن خونت به قدِ
تموم خونه‌ها هیزم می‌آرند

آه می‌زنن، زن و پا به ماه می‌زنن
ای همه سپاه علی، تو رو یه سپاه می‌زنن

(وای، وای زهرا)۴

این لحظه‌های آخری 
غصّه‌های بیشتری داره سینه‌ام
از الان روز عاشورا رو می‌بینم

تموم می‌شه یه امشبم حرف دارم با زینبم
که ای جانم، برا تو و حسینم نگرانم

گلوش از هم که وا میشه با نیزه
برات سخته و چشمات و می‌بندی

من و حس می‌کنی اونجا کنارت
صدام که می‌زنی از رو بلندی

سر می‌زنن، مغرب تا سحر می‌زنن
حسین رو با نیزه ولی تو رو با سپر می‌زنن

یه سر بزن به دخترت سرگذشت مادرت شده تکرار
غروب روز عاشورا شدم بیدار

دیدم صدای داد می‌آد، خواهرم کمک می‌خواد
زیر مرکب منو بیرون کشید از شعله‌ها زینب

دیدم خولی سراسیمه سر آورد
شنیدم ساربان انگشترو برد

تموم شد نبش قبر علی اصغر
نشد راضی اومد گهواره رو برد

آه زدنم تو همه‌ی راه زدنم
ماه روی نیزه ببین، که من و یک ماه زدنم
****
بی تو دق کردم و
پنهون کردم پهلو دردم و

حسین، حسین
****
یه مادرو میخ درو 
یکی بگیره جلو چشم حیدر و
بسوزه چادر می‌سوزه میخ در و

نظرات