تو جونمو به لب رسوندی

تو جونمو به لب رسوندی

[ محمدحسین حدادیان ]
وای وای زهرا...

تو جونمو به لب رسوندی
چادرتو به سر کشوندی
عجل وَفاتیو که خوندی
فاتحه‌ی علی رو خوندی

دست به آسمون نگیر، منو می‌کُشی
قلبمو نشون نگیر، منو می‌کُشی
پای گهواره نشین، لالایی نخون
این‌جوری زبون نگیر، منو می‌کُشی 

لالایی عزیزم
الآن تو آسمونایی عزیزم
چی اومد سر تو
که فضّه شد یه لحظه مادر تو

در افتاد روی من
چیزی باقی نموند از پهلوی من
شدیم ما گرفتار
هنوز خونِ تو مونده روی مسمار

اَمون از این لحظه‌ی آخر
روضه می‌خونن زن و شوهر
به هم میگن لباس محسن
بمونه واسه علی‌اصغر

بیشتر از منو توئه غمای رباب
گریه می‌کنیم با هم برای رباب
پیر میشه عروسمون تو یه نصفه روز
گم میشه تو هلهله صدای رباب

لالایی عزیزم
رو دست نیزه دارایی عزیزم
تموم شد غمِ آب
حالا می‌سوزی زیر نور آفتاب
تو رو داد نشونم
با چوب گهواره‌ افتاد به جونم

نظرات