حتی توان گریه ندارد گل رباب

حتی توان گریه ندارد گل رباب

[ حیدر خمسه ]
حتی توان گریه ندارد گل رباب
پژمرده غنچه‌ای که زبان در دهان نداشت

دریا برای ماهی لب تشنه آب خواست
رفت از رباب طفل تلظی کنان گرفت

وقتی کشید منت لشگر، جهان گریست
بر روی دست، کودک خود ناگهان گرفت

بین سپاه همهمه افتاد و ابن سعد
دستور داد حرمله تیر و کمان گرفت

کار پدر تمام شد از مکر حرمله
تیر آمد و گلوی پسر را نشان گرفت

(آشفته حال دور خودش چرخ می‌زند)۲
تردید‌های ماندن و رفتن، امان گرفت

حالا مردد است که چگونه حرم رود؟
از غربتش تمام  زمین و زمان گرفت

حالا جواب مادر اصغر چه می‌شود؟
وقتی سراغ کودکش آن نیمه جان گرفت؟

پاشید خون حلق پسر را  به آسمان
از روضه‌اش عجیب دل روضه خوان گرفت

سنگین شده‌است عرش خدا لحظه‌ای که شمر
با چکمه روی سینه‌ی مولا مکان گرفت

مقتول قتل صبری و ای کاش تیز بود
آن خنجری که شمر ز دست سنان گرفت

از غارت تنت همه سوغات می‌برند
انگشتر عقیق ِتو را ساربان گرفت

(اداش آن قرائت تو ضرب ِچوب نیست
صد بوسه از لب تو چرا خیزران گرفت)۲
****
یکی داره از کربلا سنگ میبره
اون یکی داره از سرا معجر میبره
یکی داره خلخالو با انگشت و انگشتر میبره

نظرات