
به چشم من، نگهی کن که وقت جان دادن تو را نگه کنم و جان برآید از بدنم ****** تو نخوردی آب دریا سوخت، دریا حیف شد گونهات را بوسه زد شنهای صحرا حیف شد سجده کردی ای امام بی جماعت بین خون لشکرت کو که نمازت شد فرادا حیف شد خوش قد و بالا، عصای روز پیری داشتی اکبرت که رفت افتادی تو از پا حیف شد با چه حساسیتی موی تو را شانه زدم دست شمر افتاد آن گیسوی زیبا حیف شد رفت از گودی به قصد آب آوردن هِلال آب را آورد، دیر آورد امّا حیف شد