با نامهای سیاه و وجودی پر از گناه بر درگهِ خدای خود آوردهام پناه خالیتر از همیشه و عاصیتر از همه رو کرده ام به سوی تو، هرچند روسیاه من را بخر که نرخ خودم را شکستهام چوب حراج بر تن من خورده با گناه روزی که هر که با عملی میرسد به تو من در بساط خویش چه دارم به غیر آه من خواب ماندم و ثمرم سوخت ای خدا یک قرص نان بده ثمرم را خودت بخواه یک قرص نان که فاطمه میپخت کافی است خلقی به کوله بار بگیرند زادِ راه مهر علی و آل علی توشهی من است حُبُّ الحسین، روضهی او، اشک گاه گاه با یال خون گرفته و با زین واژگون از قتلگاهِ شاه که برگشت ذوالجناح پای برهنه عمهی سادات می دوید پای برهنه، عمهی سادات، قتلگاه ای شمر، خوب دور و برت را نگاه کن خنجر نکش که مادرمان میکند نگاه