مِهرتو فرعون را موسی کُند عشق تو هر قطره را دریا کند وحشیم آوردهام رو بر رسول ای پیمبر توبهی من کن قبول گر دوصد جُرم عظیم آوردهای غم مخور رو بر کریم آوردهای ای گُل پرپر به دست کیستی بوی تو میآید و خود نیستی من نگویم گفتگو کن با عمو لب گشا یک بار و یک عمو بگو میرسد بانگت ولیکن نارساست این ندا را گو منادی در کجاست گشته از زخم فزون بانگ تو کم یا عسل چسبانده لبهایت به هم دید بر گِرد گل خود خارها میکِشد از خارها آزارها دوست افتاده به جنگ دشمنان گِرد خاتم حلقهی اهریمنان گفت از گِرد گلم دور ای خزان کین امانت برمن است از باغبان این بدن از برگ گل نازکتر است همچو اکبر جان من این پیکر است نخل امیدم چرا بر میکَنید از تن بسمل چرا پر میکَنید