ی عده با سنگ زدن

ی عده با سنگ زدن

[ وحید شکری ]
یه عده با سنگ زدن ...
یه عده با چوب زدن ...
یه عده نیزه به دست به پیکرت خون زدن ...
می دیدم از روی تل که دست و پا می زدی ...
مادرمونو میون خون صدا می زدی ...
نشسته رو سینه ات ...
چی شد توی گودال که مادرم رفته کنار تو از حال 
تو رو به جون زینب ، نفس بکش عزیزم ...
نیزه رو از تو پهلوت بیرون بکش عزیزم ...

نظرات