یه عده با سنگ زدن ... یه عده با چوب زدن ... یه عده نیزه به دست به پیکرت خون زدن ... می دیدم از روی تل که دست و پا می زدی ... مادرمونو میون خون صدا می زدی ... نشسته رو سینه ات ... چی شد توی گودال که مادرم رفته کنار تو از حال تو رو به جون زینب ، نفس بکش عزیزم ... نیزه رو از تو پهلوت بیرون بکش عزیزم ...