گلویت را شبی ترسیم کردم و جای تیر را ترمیم کردم نشستم پای درسِ حنجرِ تو سپس بر جاهلان تفهیم کردم گرفته جرعهای از چشم مستت میان تشنگان تقسیم کردم همه دار و ندارم را در آن شب به پای حضرتم تقدیم کردم زمان خفتن و بیداریام را به وقت خواب تو تنظیم کردم گلویت را زِ هم پاشیده بودند بساط آب را برچیده بودند تمام تارهای صوتیِ تو زِ بیآبی به هم چسبیده بودند تو را چندین مَلک تا پشت خیمه میان بال خود پیچیده بودند میان آسمانها هر فرشته زِ هم جُرم تو را پرسیده بودند