گِله از نیزهدار و تیر دارم۲ بیا پایین زِ نیزه، شیر دارم دو دستم را به زیر آب بردم حلالم کن، نبودی آب خوردم حسین جان... *** بس کن رباب.... کم دستهای خالی خود را تکان بده۲ کم روی نیزه رأس علی را نشان بده۲ بس کن رباب، حال تو بهتر نمیشود این گریهها برای تو اصغر نمیشود بس کن رباب، حرمله بیدار میشود سهمت دوباره خندهی انظار میشود