چرا زِ خاک برون آوری تو پیکرِ او چه کرده است که از تن جدا کنی سرِ او جدا نکرده سر طفل شیرخواره کسی علی الخصوص که در پیش چشم مادرِ او وای وای به کربلا آب روان قیمتِ جانهاست حنجر اصغر هدف تیر و کمانهاست مکش تو تیغ جفا بر گلوی اصغر زا که نیست طاقت خنجر دگر به حنجر او بسوخت این تن ناز و زِ تابش خورشید بر آفتاب مَیفکن زِ کینه پیکر او همین بس است که این طفل تشنهلب جان داد که خشک شد زِ غمِ آن شیرِ مادر او همین بس است که حلقش زِ تیر کین شد چاک ببُر زِ تن سر من را مبُر زِ کین سر او