لیلا بگفتا ای شهِ لب تشنه کامان دستم به دامان، آقا اَلاَمان رودم به میدان میرود، در چنگ گرگان از هجر اکبر، مشکل برم جان آه و واویلا، کو اکبر من نور دو چشمان تر من دارم امیدی ای خدا، یک بار دیگر در برم آید، نوجوان اکبر گردم به دور قامتش دستی به گردن، بوسم دو چشمِ شهلای اکبر آه و واویلا، کو اکبر من نور دو چشمان تر من از شب بخفتم تا سحر، پای گهواره تا تو را کردم، هیجده ساله