سرگرم دنیا ماندم و از یاد تو غافل شدم کارم شده معصیت و در بندگی کاهل شدم در حق تو بد کردهام، بدعهدی من را ببخش جای رفاقت با شما با هرکسی همدل شدم چشمان من خشکیده است از بس به هرجا رفته است با بیحیایی باعث تاریکی این دل شدم حال دلم طوفانی و تنهایِ تنها ماندهام بی تو شبیه ماهی افتاده در ساحل شدم من هرکجا که رو زدم رویم خریداری نداشت پس بعد از این دیگر بس است رفتن سویِ ندارها پشت درم درمیزنم در خانهات راهم بده با سربه زیری آمدم بار دگر سائل شدم وقتی که زیر پرچمت در بین خوبان جا شدم دیدم که با لطفت رها از هر تب و مشکل شدم در بین روضه هرکسی ذکری نشسته بر لبش من گوشه ای مشغول به ذکر ابوفاضل شدم روضه به روضه رفتم و با اذن ماه علقمه من هم برای رفتن تا کربلا قابل شدم یادش بخیر آن شب که با چشمان گریان آمدم اذن دخولی خواندم از باب الرّجا داخل شدم **** حسینم ای بی سر حسین، عریان پیکر تو را تشنه کُشتن بمیرم ای مادر دوید و دویدم بُرید و بُریدم سرت را سر نیزه دیدم قَتَلوکَ بُنیَّ ذَبَحوک بُنیَّ خدای من، خدای من عریانِ بچّهی باحیای من خدای من، خدای من سر بُریدن بچّمو رو پاهای من **** بدون آب بُریدند حنجر او را به قتلهگاه کِشاندند مادر او را عصا زدن به او پیرمردها بلکه درآورن نفسهای آخر او را برای اینکه نماند چیزی از جسمش به دست من سپردند پیکر او را مگر که قحطی جا بود خولی نامرد که بستهای به خورجینتان سر او را